Jun 16, 2011

اومدم عوض شم،عوضی شدم!‏

خیلی وقته دیگه هیچی واسم حرمت نداره،یه وقتایی میخواستم به قران دس بزنم وضو میگرفتم.یه وقتایی واسم مهم بود بقیه راجبم چی فک میکنن.مهم بود بقیه فک کنن ادم خوبی ام.اون وقتا حتی اگه خوب نبودم تظاهر میکردم به خوبی.
تظاهر کردن خوبه.
یه وقتایی بود من حرمت نیگه میداشتم.به هر کسی هر چیزی نمیگفتم.اون وختا برام مهم بود کسی از حرفم نرنجه.یا فلان جمله رو به فلان کس نزنم
یادمه اون زمانا حتی نمره برام مهم بود.یه مدته هیچی برام مهم نیس.هیچی.حتی ناراحت شدن عزیز ترین کسم.حتی این که کاری کنم که همه ازم بدشون بیاد.حتی خودمم دیگه واسه خودم مهم نیستم.
وقتی ادم اینطوری میشه دیگه پیشرفت براش معنایی نداره.دیگه تلاش نمیکنه عوض شه.تلاش نمیکنه خوب باشه.یا اینده شو بسازه.یا هر چیزی شبیه این.کاش برام مهم بود نتیجه ی کارام یا رفتارام.کاش برام مهم بود اینده چی میشه.یا این حرفی که میزنم چه تاثیری تو  زندگیم داره
جالب اینجاس که هیچ وقت از حرفایی که میزنم پشیمون نمیشم.از کارایی که میکنم.از اتفاقایی که افتاده و فقط من توش دخالت داشتم.برام مهم نیس اینده چی میشه.کی ناراحت میشه.یا هر چی.
بدترین حس دنیاس این حس.
کاش منم مث خیلیا حرمت نیگه میداشتم
کاش منم عین خیلیا برام مهم بود نتیجه ی کارام،حرفام
همین

0 نظر:

Post a Comment

Newer Posts Older Posts