منم آن رنجورِ مست..
شعرِ ناتمام...
آرزویی ناتمام که روزی تمامت بود..
منم،
آن یاوه گویِ بیهودهجوی..
من،
نه منم...
شعرِ ناتمام...
آرزویی ناتمام که روزی تمامت بود..
منم،
آن یاوه گویِ بیهودهجوی..
من،
نه منم...
آرزو هستم.
دخترکی که نه گیسوانش طلاییست و نه گونه هایش سرخ.کسی که همیشه تنهاست.
شاید برای همین نامم آرزوست.می توانم همیشه آرزو باشم و آرزو بمانم ... برای همه.
و تنها باشم برای همیشه...